فکر کن تو ولیعصر (همون تو شانزلیزه ی خودمون) داری راه می ری ! یه چند تا گروه از پسرا رو می بینی ! فکر کن قیافه هاشون هم بدک نیست. خودت هم که خوشگل ! دل پسرا رو می بری!
یکی از پسرا به دوستاش میگه : بچه ها این دخترا حالا حالا ها به هر کسی رو نمی دن ولی ببینین من چطور حلش می کنم. وایستین و یاد بگیرین .
تو هم که دختر خانومه خوشگل به قیافه ی شش در چهار(همون یه ابرو بالا یکی پایین)داری راه میری وقتی چشمت به اون پسره میافته پسره سرشو تکون میده و دست به سینه به معنای نوکرتیم ! یه لبخند کوچولو می زنی و از جلوش رد می شی ! اونم حال میکنه که جوابشو با یه لبخند گرفته!
بر میگرده به دوستاش میگه : دیدین گفتم! شما که راه و اصول دختر بازی بلد نیستین یاد بگیرین! الان می ره و دوباره بر می گرده!
تو هم که از جلوش رد شدی دوباره به بهونه ی یه چیزی بر میگردی .
پسره: بابااااااااا ! (قدشو صاف می کنه ) . این از بار اول ! دومین بار که از جلوش رد شدی . .. خودش و دارو دستش: اااااااااااایول ! (پسره شونه هاشو راست می کنه ).
بار سوم که از جلوش میگذری ... پسره: داشته بااااااااااش !( یه لبخند رو لب طاهر میشه )
بارچهارم پسره:باباحله...
که پسره در میاره شماره رو آمادست که دوباره برگردی . دوستاش میگن : بگیر!
منتظر بار پنجمه! که این بار می ری و دیگه بر نمی گردی! پسره هم می مونه سوزان سوزان ....
هر چی رشته کرده بود تو پنبه اش کردی . همه ی دوستاش مسخره اش می کنن . می گن : وای که دلم خنک شد ! چه خوب سر کارت گذاشت؟ الان یه بستنی هم واسه دوستاش بدهکار میشه!
بعد از ماهها هنوزم اونجا منتظرت می مونه که بیای !
وااااااااااااای که چقدر حال داره!
نظرات شما عزیزان:
فرهاد 
ساعت23:13---22 تير 1390
سلام ... ولی من هر وقت تو سنگفرش را میرم ، اصلا خودمو واسه دختر مختری کوچیک نمیکنم ... خیلی هم دلشون بخواد یه دوس پسری مثل من داشته باشن .
عزت زیاد
فرهاد 
ساعت23:12---22 تير 1390
سلام ... ولی من هر وقت تو سنگفرش را میرم ، اصلا خودمو واسه دختر مختری کوچیک نمیکنم ... خیلی هم دلشون بخواد یه دوس پسری مثل من داشته باشن .
عزت زیاد